طاها......... یک مرد کوچک

هفته ی سی ویکم

1390/2/20 11:57
نویسنده : مرضیه
879 بازدید
اشتراک گذاری
سلام جوجوی نازم

گل پنبه ی مامی شنبه ۳ اردیبهشت فکر کنم سکسکه ات گرفته بود و به مدت حدودا" ۴۵ دقیقه خیلی ریتمیک و منظم شکم مامان می پرید

خیلی حس خوبی بود انقدر خوب که مامان دل حرکت کردن نداشت و تمام مدت به شکمش ذل زده بود و قربون صدقه ی جوجوی نازش می رفت

و نتیجه ی این سکسکه تاخیر یک ساعته ی مامی برای رسیدن به شرکت بود

امروز هم رفتیم دکتر تا ببینیم وضعیتت چطوریه ؟؟ خدا رو شکر همه چیز عالی بود و پسرک شیطونم با صدای دلنشین قلبش کلی روحیه ی مامانشو عوض کرد

طاهای دلم باورم نمی شه دیگه کم کم داریم به انتهای راه می رسیم

تو این مدت همش با هم بودیم و تکونای تو واسم نوازشی بود لذت بخش

حس می کنم جدایی خیلی سخته اینکه دیگه فقط مال من نیستی

ولی خوب فکر اینکه بعد از بدنیا اومدنت می تونم بغلت کنم و ببوسمت و به چشمای نازت نگاه کنم نظرمو کلا" عوض می کنه

دوستت دارم عزیزم انقدر دوستت دارم که نمی تونم با نوشته ها بگم چقدره فقط بدون عاشقتم پسرمHeart Smile

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)