طاها......... یک مرد کوچک

آخرین ویزیت سال 89

هایسمک خوشمزه مامی سلام خوبی گل پسرم ؟ پسرکم امروز رفتیم پیش دکتر کریمی و جواب آزمایشاتمونو بهش نشون دادیم و همون جوری که قبلا" گفتم همه چیز مرتب بود صدای قلب خوشملتم شنیدم   طبق نظر دکتر پسرم خیلی خوب داره رشد می کنه و داره حسابی قوی می شه بیا یه چیز در گوشت بگم : اصلا" فقط به خاطر شنیدن این آهنگ و اطمینان از سلامتی تو می رم دکتر وگرنه ۲-۳ ماه یه بارم نمی رفتم راستی مامی دکتر واسه ۱۵ فروردین سال دیگه واسمون سونوگرافی نوشت آخ جونمی بره تو دلی نازنینمو می بینم مامی دلم می خواد زودی بغلت کنم دلم واست تنگ شده یه عالمه ولی زود نیا قربونت برم وایستا بموقعش بیا تا حسابی بزرگ شده باشی دوستت دارم قند عسلم    ...
20 ارديبهشت 1390

آخرین وقایع سال 89

هایسمک خوشمزه مامی سلام عزیزک دلم سال 89 با تمام خوبی ها و بدیهاش به سرعت داره به پایان می رسه ،من و بابایی این سال رو هیچ وقت فراموش نمی کنیم  ، چون خبر ورود یه معجزه ی بزرگ اما کوچولو به زندگی 2 نفرمون رو شنیدیم و نیمی از سال رو با فکر فرشته ی کوچولومون سر کردیم دوستت داریم نازنینم مامانی جمعه شب به دعوت بابا اکبر شام رفتیم بیرون و بعد از شام با کیک تولد و کادو مامی حسابی سوپرایز شد مامان لیلا اینا شنبه صبح به طرف گرگان راه افتادن ، از اونجا هم قراره برن مشهد این اولین سالیه که روز اول عید بابا و مامانمو نمی بینم ، بعد از خداحافظی ازشون حسابی دلم گرفت و اشکام راه افتاد ولی بودن کنار همسری جیگرم و توت فرنگی خوشمزم تلخی ن...
20 ارديبهشت 1390

سال نو مبارک

سلام هزار تا سلام بر عزیز کوچولویی که تمام زندگی من و بابایه سال نو مبارک عزیز دل مامان و بابا         پسری نازم اینم یه عکس از اولین عیدیی که مامان و بابا واست خریدن تا تو باهاش بازی کنی و ما کیف کنیم http://www.firooz.com/upload/images/g389xu3ooej1tfrtzjxg.jpg     ...
20 ارديبهشت 1390

عیدی های یدونه پسری

برگ گلم سلام خوبی مامی قربونت بره ؟ صبح بهاریت بخیر توت فرنگی خوشمزه ی خودم روز اول فروردین صبح زود ساعت ۱۲ با لگد تبریک تولد پسرکم از خواب بیدار شدم و چون روز تولدم بود صبحونه رو طبق معمول هر سال مهمون بابایی بودیم راستی پسری، بابا امیر دیشب موقع سال تحویل تولدمو بهم تبریک گفت و کادوی تولدم رو که یه ساعت مچی خوشگل بود بهم داد پس شما دومین نفری بودی که بهم تبریک گفتی عزیزم عصری رفتیم خونه ی پدر بزرگ من و بعدم یه کیک خریدیم و رفتیم خونه ی مامان اشرف اینا و تولد گرفتیم کیک تولد امسالمو تو و بابایی با هم خریدید   http://www.firooz.com/upload/images/ay9x7q22kh03nernvdio.jpg بقیه رورای عید هم به دید و بازدید ، موزه گردی ،پی...
20 ارديبهشت 1390

سونوی 7 ماهگی

توت فرنگی خوشمزه مامی سلام  بعد از مدت ها روز شماری بالاخره ۱۵ فروردین رسید آخ جونمی عصری بعد از شرکت یه سر اومدیم خونه و سریع حاضر شدیم ساعت 5 توی مطب دکتر انارکی بودیم وبعد از کلی معطلی بالاخره ساعت 6:30 نوبت ما شد ، با بابایی رفتیم تو و دکتر کارشو شروع کرد من بازم زاویه دیدم زیاد خوب نبود اما بابایی دقیقا" پشت دکتر وایستاده بود و خوب داشت می دیدت دکتر تک تک اعضای بدن کوچولوتو نشونمون داد ، دست و پاهای نازت  ،مغز ،کبد ، قلب و 4 تا حفره هاش و کلیه ها و خلاصه همه ی اعضای داخلی و خارجی بدنت ... دو بار هم خمیازه کشیدی قربونت برم پسر خوابالوی من خیالت راحت دوباره تائید شد که شما پسری ، نازنین من اطلاعاتی که دکتر  داد: 1-      ج...
20 ارديبهشت 1390

چکاب 7 ماهگی

پسر عسلی مامان سلام عزیزکم امروز رفتیم دکتر و من با شنیدن قشنگترین صدای دنیا می دونم که تا مدتها شارژ شدم خدا رو شکر همه چیز خوب بود و دکتر از رشد شما کاملا" راضی فقط من باید تا خرداد ماه صبر کنم و بعد تصمیم بگیرم که برای تولدت بریم کدوم بیمارستان و اینکه تاریخ تولدت جلو جلو معلوم باشه یا یهویی بیای تو این دنیا مامی بازم باید بریم آزمایش و بازم باید گلوکز بخوریم دوستت دارم عزیزکم نشنیده بگیر اما دلم می خواد زودی بیای تو بغلم توت فرنگی خوشمزه من ...
20 ارديبهشت 1390

دومین آزمایش بدمزه

قربونت برم نفسی مامان بابایی دیروز بازم رفت ماموریت و می دونی یکی از مهمترین نگرانی هاش چی بود اینکه توی این چند شبی که نیست کی واسه یدونه پسرش کتاب می خونه    ای بابا امیر مهربون  صبح بابا اکبر مارو برد آزمایشگاه و بازم خون مامی رو کردن تو شیشه و گرسنگی کشیدیم و گلوکوز بدمزه خوردیم دوستت دارم عسل خوردنی خودم بعدا" نوشت : خدا رو شکر این بار هم مشکلی نبود و نتیجه آزمایشات خوب بود - فقط یه چیزی کمه که باید منتظر شیم ببینیم دکتر چی می گه!!!!!!!  ...
20 ارديبهشت 1390

خرید واسه فندوقم

بره تو دلی مامی سلام  پسرکم  من و مامانی (مامان بزرگت) و خاله راضیه تو چند روز گذشته به طور کاملا" فشرده خریدای شما  رو انجام دادیم روز شنبه و یک شنبه رفتیم خیابان بهار و از روی یه لیست بلند بالا کلی وسایل جینگیل و بامزه واست خریدیم خودمون که حسابی کیف کردیم خاله راضیه و مامان لیلا سر خرید هر وسیله کلی ذوق می کردن و  قربون صدقه ات می رفتن وای مامی اگه بدونی چه لباسای خوشملی واست خریدیم ، بی نظیر می شی گل پسرم دوشنبه هم رفتیم تیراژه و واست کالسکه ، راکر ،جامپینگ ، صندلی غذا و کارسیت خریدیم سه شنبه  رو هم به تختت اختصاص دادیم و اومدیم یافت آباد چمعه هم با بابا امیر و مامان لیلا دوباره رفتیم خیابان بهار و کم و کسری ها...
20 ارديبهشت 1390

هفته ی سی ویکم

سلام جوجوی نازم گل پنبه ی مامی شنبه ۳ اردیبهشت فکر کنم سکسکه ات گرفته بود و به مدت حدودا" ۴۵ دقیقه خیلی ریتمیک و منظم شکم مامان می پرید خیلی حس خوبی بود انقدر خوب که مامان دل حرکت کردن نداشت و تمام مدت به شکمش ذل زده بود و قربون صدقه ی جوجوی نازش می رفت و نتیجه ی این سکسکه تاخیر یک ساعته ی مامی برای رسیدن به شرکت بود امروز هم رفتیم دکتر تا ببینیم وضعیتت چطوریه ؟؟ خدا رو شکر همه چیز عالی بود و پسرک شیطونم با صدای دلنشین قلبش کلی روحیه ی مامانشو عوض کرد طاهای دلم باورم نمی شه دیگه کم کم داریم به انتهای راه می رسیم تو این مدت همش با هم بودیم و تکونای تو واسم نوازشی بود لذت بخش حس می کنم جدایی خیلی سخته اینکه دیگه فقط مال من نیستی...
20 ارديبهشت 1390